گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
احتجاج آن حضرت بر فردي که مدّعی بود بیمار از دارو شفا یابد نه از خدا و بر منجّمان قائل به احکام ستارهها، و بر کاهنان و ساحران
اشاره






احتجاج آن حضرت بر فردي که مدّعی بود بیمار از دارو شفا یابد نه از خدا و بر منجّمان قائل به احکام ستارهها، و بر کاهنان و
134 - به اسناد مذکور در ابتداي کتاب از امام حسن عسکريّ از جدّ بزرگوارش حضرت علیّ بن الحسین زین العابدین ( ساحران ( 1
علیهم السّلام نقل است که فرمود: روزي أمیر المؤمنین علیه السّلام در مسجد نشسته بود که مردي از اهالی یونان که مدّعی فلسفه و
طبّ بود خدمت آن حضرت رسیده و عرض کرد: اي أبو الحسن، خبر جنون دوستت به من رسیده، ص: 516 آمدم
تا درمانش کنم ولی خبر یافتم که وفات نموده، و فرصتی که قصد آن را داشتم از دستم رفت، و به من گفتهاند که تو پسر عمو و
داماد اویی، اکنون رنگ زرد تو نشان از صفرا دارد، و دو ساق پاي شما بسیار نازك شده، و فکر نمیکنم توان بار سنگین را داشته
باشد. امّا مریضی صفرا؛ دارویش را دارم، ولی در بهبودي و ضخیم شدن ساق پاي شما مرا هیچ قدرتی نیست، و صلاح آن است که
با آن در راه رفتن مدارا کرده و کمتر از آن کار بکشی، و کمتر بار بر پشت و سینهات گذاري، زیرا دو ساق پاي شما بسیار باریک
شده و هیچ ایمنی نیست که در صورت عدم رعایت شکسته شود. ولی صفراي شما دارویش این است- و دارو را خارج نموده- و
گفت: این دارو هیچ اذیّت و فسادي ندارد، و فقط باید تا چهل روز از گوشت پرهیز کنی در این صورت صفرایت بهبود خواهد
یافت. ( 1) حضرت أمیر علیه السّلام بدو فرمود: اینها که از دارویت گفتی موجب کم شدن و بهبود زردي من است آیا دارویی داري
صفحه 158 از 184
که آن را تشدید کرده و به آن زیان رساند؟! مرد یونانیّ گفت: آري؛ یک حبّه از این؛ و آن را نشان داد، و گفت: اگر فرد مبتلا به
صفرا آن را بخورد بیدرنگ خواهد مرد، و اگر به آن مبتلا نباشد حتما گرفتار آن بیماري خواهد شد و همان روز بمیرد. الاحتجاج،
1) حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: این داروي زیانآور را به من ده. پس آن را به وي داد. فرمود: چه مقدار کاري ) ج 1، ص: 517
است؟ گفت: دو مثقال از آن سمّی کشنده است، و هر حبّه از آن قادر است یک مرد را از پاي در آورد. پس آن حضرت حبّه را از
وي گرفته و قورت داد و بدنبال آن؛ عرق سبکی نمود، با دیدن این صحنه مرد یونانیّ به هراس افتاده و گفت: اگر او بمیرد مرا
بازداشت نموده و خواهند گفت من او را به قتل رساندهام و هرگز نپذیرند که او خود دست به این کار زده!!. پس آن حضرت خنده
و تبسّمی فرموده و گفت: اي بنده خدا! اکنون از قبل سرحالترم، و آنچه تو آن را سمّ پنداشتی هیچ زیانی به من نرساند. سپس
فرمود: چشمانت را ببند، او بست، گفت: بازکن، او چشمانش را باز کرده و به چهره آن حضرت نگریسته دید رنگ آن حضرت از
زردي برگشته و سفید و سرخ شده، از دیدن این صحنه بخود لرزیده و ترسید، حضرت أمیر پس از لبخندي فرمود: پس آن زردي
که در صورت من دیدي کجا است؟! گفت: بخدا گویا تو آن نیستی که من دیدم، پیش از این زرد بودي و اکنون همچون گل
1) حضرت فرمود: با همان سمّی که فکر کردي مرا خواهد کشت آن زردي از بین رفت!. ) سرخ شدهاي!!. ص: 518
و امّا دو ساق باریک من- و پایش را جلو داده و جامه را بالا زد- به نظر تو باید با آنها در حمل بار مدارا کنم تا به آنها فشار نیامده
و نشکند، ولی من به تو نشان خواهم داد که طبّ خداوند از طبّ تو برتر است، در این حال حضرت وزنهاي بسیار سنگین خارق
عادت را بر سر نهاد و حرکت کرد، با دیدن این صحنه حال غش و بیهوشی به مرد یونانی دست داده و افتاد!!. حضرت فرمود:
برویش آب بریزید، پس به هوش آمده در حالی که میگفت: بخدا که همچون امروز این چنین صحنه عجیبی ندیده بودم!!.
حضرت فرمود: این قدرت همان دو ساق باریکی است که دیدي، اي مرد یونانیّ آیا این در طبّ تو یافت میشود؟! یونانیّ گفت:
آیا محمّد نیز همچون تو بود؟ فرمود: آیا علم و عقل و قوّت من جز از وجود مبارك آن حضرت میباشد؟! یادم هست که مردي
ثقفی که در علم طبّ سرآمد همگان بود نزد آن حضرت آمده و گفت: اگر شما دچار جنون هستید من قادر به درمان آن هستم؟
1) رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله- در جواب فرمود: آیا مایلی معجزهاي به تو بنمایانم تا به خوبی ) ص: 519
دریابی که هیچ نیازي به طبّ تو ندارم؟. گفت: آري. فرمود: چه معجزهاي میخواهی؟ گفت: آن درخت خرماي دور را فراخوان تا
از ریشه در آمده و کشان کشان نزد تو آید. حضرت فرمود: همین تو را بس است؟ گفت: نه. فرمود: چه میخواهی؟ گفت: سپس
آن را امر کن که به جاي خود برگشته و داخل همان زمینی شود که از ریشه در آمده بود. پس معجزه آن طبیب مو به مو انجام شد.
یونانیّ گفت: این واقعه که از محمّد نقل میکنی من در آنجا حاضر نبودم که بپذیرم، ولی من درخواست کمتري از تو دارم، من از
تو دور میشوم، مرا بخوان، و اگر با اینکه میتوانم تو را اجابت نکنم دعوت تو را پذیرفتم، این معجزه خواهد بود. حضرت فرمود:
این تنها معجزهاي براي تو خواهد بود، زیرا تو از جانب خود بدان واقفی که آن را اراده نکردي، و من اختیار تو را زایل خواهم
ساخت بیآنکه از من چیزي خواسته باشی، تا آن را فقط معجزهاي از قدرت قاهره خداوند بدانی، و اي یونانی ممکن است که تو
ص: 520 یا دیگري ادّعا کند که با هم تبانی کردهایم، پس درخواست معجزهاي بنما که آیت و نشانهاي براي همه
جهانیان باشد. ( 1) یونانیّ گفت: حال که اختیار را به دست من گذاردي اقتراح و استدعاي من این است که اجزا و شاخههاي این
درخت خرما را از یک دیگر جدا ساخته پراکنده کنی، سپس فرمان دهی همه به مکان سابق خود بازگشته و به شکل سابق خود
برگردند. حضرت فرمود: این معجزهاي است که تو رسول من به آن درخت خرمایی، به آن بگو: وصیّ محمّد رسول خدا به اجزایت
امر میکند که جدا شده از هم دور شود!. پس یونانی رفته و همانها گفت، ناگهان مو به مو همان که خواسته بود انجام شد بطوري
که هیچ اثري از آن درخت در آنجا نماند، گویی اصلا درختی آنجا نبوده!. با دیدن این صحنه لرزه بر اندام او افتاده و گفت: اي
وصیّ محمّد رسول خدا، استدعاي أوّل مرا انجام دادي، استدعاي دیگري دارم، از آن بخواه که به جاي نخست خود رفته و همه
صفحه 159 از 184
اجزایش جمع گردد، حضرت فرمود: تو رسول من در این کاري، به آن بگو: وصیّ محمّد رسول خدا تو را امر میکند مانند حالت
1) یونانیّ این ندا سر داد، ناگهان بادي برخاسته و ) نخست خود جمع شده و به جاي أوّل خود بازگردي. ص: 521
تمام آن اجزاي درخت خرما به هم پیوسته و شاخ و برگ گرد آمده و مانند أوّل گردید. مرد یونانیّ گفت: معجزه دیگري استدعا
دارم که خوشهها و خرماي نارس خود را خارج ساخته و رنگ آن از سبزي به زردي و سرخی شده و رطب گشته برسد، و ما با هر
که در محضر شما حاضر باشد از آن خرما تناول کنیم. حضرت فرمود: تو رسول من به آن هستی، آنچه خواستی به آن امر کن. پس
مرد یونانی همان که أمیر المؤمنین علیه السّلام امر نمود به زبان آورد، و همه مو به مو انجام شد بطوري که خوشههاي خرما بر شاخه
سنگینی میکرد. یونانیّ گفت: و استدعاي دیگري دارم، که خوشههاي آن را نزدیک من آري، یا دستم را دراز کنی تا به آنها
1) فرمود: ) برسد، و خواست من انجام یکی از آن دو خواسته است، و اینکه هر دو دست مرا دراز نمایی. ص: 522
آن دستی که براي چیدن میخواهی دراز کرده و بگو: اي نزدیککننده دور دست مرا به آن نزدیک فرما، و دست دیگري که
میخواهی خوشه را با آن بگیري کشیده و بگو: اي آسانکننده سختی، دسترسی بدان چه از من دور است را آسان فرما!. پس همان
کرد و همان گفت، پس دو دستش دراز شده و به خوشه رسید، و خوشه دیگر از درخت خرما ساقط گشته بر زمین افتاد و چوب آن
خوشه دراز شده مانند نهال در پیش یونانی راست بایستاد!. سپس حضرت فرمود: اگر آن را تناول کنی و بدان چه از معجزات از من
دیدي ایمان نیاوردي، خداوند تو را به اشدّ مجازات عقوبت خواهد کرد تا مایه عبرت افراد عاقل و جاهل از خلق او گردي!. یونانیّ
گفت: اگر من این چنین کنم مسلّما ره عناد پیموده و خود را در معرض هلاك و نابودي انداختهام، اکنون من شهادت میدهم که
تو از خواصّ خداوند بوده، و هر چه از خداوند گفتی همه حقیقت است، پس هر چه میخواهی امر کن تا اطاعتت نمایم. فرمود: تو
را امر میکنم که اعتراف بیکتایی خداوند کنی، و شهادت به جود و حکمت او داده ص: 523 و پروردگار را از هر
عبث و فساد و ظلم به بندگان از زن و مرد بري و منزّه بدانی، و اینکه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله آن کسی است که من وصیّ او؛ که
سیّد آدمیان است میباشم، و اینکه آن حضرت برخوردار از بالاترین درجه در دار السّلام است، و شهادت دهی که علیّ؛ همو که
این معجزات به تو نمایان ساخته و تو را متولّی نعمتها و والی امر خود نمود: بهترین خلق خدا پس از محمّد رسول خدا است، و اینکه
او از همه مردم پس از وفات پیامبر به جانشینی او و عمل به شرایع و احکامش شایستهتر است، و شهادت دهی که دوستان او دوستان
خدا، و دشمنانش دشمنان خدایند، و اینکه سایر مؤمنین شریک با تو در آنچه تکلیفت نمودم؛ یار و یاور تو در اوامر من هستند،
ایشان بهترین افراد امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و پاکترین پیروان من میباشند. ( 1) و تو را امر میکنم که با برادران دینی خود
که مانند تو؛ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و مرا تصدیق نموده و مطیع فرمان او و منند، در آنچه خداوند روزیت ساخته و مشمول فضل
خود ساخته برابري و مواسات کنی، فقرشان را مرتفع نموده، و خلاصه به دادشان برسی، و از میانشان هر آنکه با تو در ایمان برابر
است مالت را با او مساوي تقسیم کنی، و آنکه بر تو در امور دینی افضل و برتر است مالت را برایش ایثار کنی، تا با این کار بر
حضرت حقّ معلوم گردد که ص: 524 دین او نزد تو از مال عزیزتر است، و اینکه دوستان خدا نزد تو از أهل و عیال
گرامیتر میباشد. ( 1) و تو را امر میکنم که دینت را حفظ کنی، و علمی که به تو سپردم و اسراري که نزد تو نهادم همه را مکتوم
داشته و آنها را بر معاندین ما فاش مسازي، و گر نه مورد ضرب و شتم و لعن آنها واقع خواهی شد، نکند سرّ ما بر افراد غافلی که
علیه ما زشتکاري میکنند فاش سازي، و با این کار دوستان ما را گرفتار آزار جاهلان سازي. و تو را دستور میدهم که در دین
خود تقیّه کنی، زیرا خداوند میفرماید: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ
و به تو اجازه میدهم در صورت خوف و ترس [از سر تقیّه] دشمنان را بر ما تفضیل دهی، و حتّی از ما ،«1» إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً
برائت بجویی، و حتّی نمازهاي واجب را ترك گویی، زیرا تعریف دشمنان هنگام ترس، نه به آنها سود رساند و نه به ما زیان، و
اظهار برائت تو از ما هنگام تقیّه؛ نه تهمتی بر ما بوده و نه چیزي از ما کم میکند، و اگر تو ساعتی با زبان از ما تبرّيجویی
صفحه 160 از 184
ص: 525 - در حالی که قلبا از موالی مایی- همان روح دوستی در تو باقی خواهد ماند- که قوام موالات به آن
است- و با تو محفوظ گردد؛ که قیام محبّت به آن و جاه تو به آرامگاه خود قرار گیرد، و با این کار ماهها و سالها همه دوستان و
برادران و خواهران ایمانی ما را از هر زیانی بیمه خواهی کرد، تا اینکه خداوند فرج و گشایشی بر این پریشانی و اندوه ایجاد فرماید،
و این اندوه و دلتنگی و گرفتگی خاطر زدوده شود، و این روش بهتر از این است که خود را در معرض هلاك و نابودي قرار داده و
عمل دینی و صلاح برادر مؤمنت را از آن قطع کنی. مبادا مبادا آن تقیّهاي که تو را گفتم ترك کنی، که با این کار خون خود و
برادرانت را بیهوده ریخته و اموال خود و ایشان را به نابودي کشانی، و اموالتان را بدست دشمنان خدا به تباهی کشانی، با اینکه امر
خدا بر اعزاز دوستان است، و در صورت عدم رفتار به دستوراتم زیان تو بر خود و دوستانت شدیدتر از زیان فرد ناصب و کافر به ما
خواهد بود.
[بیان آن حضرت- علیه السلام- در باره سعد و نحس ستارگان]
135 - و از سعید بن جبیر نقل است که یکی از دهقانهاي فارس ( [بیان آن حضرت- علیه السلام- در باره سعد و نحس ستارگان] ( 1
با أمیر المؤمنین علیه السّلام روبرو شده و پس از اظهار احترام و تهنیت گفت: ص: 526 اي أمیر المؤمنین، اکثر
ستارگان منحوسه در این وقت از مطلع خود طالع شده و ستارگان سعد و خوشی زیر آنها رفتهاند، و در این چنین زمانی هر فرد
حکیمی باید مخفی شود، و این روز تو روز بسیار سختی خواهد بود، خصوصا امروز که دو ستاره منقلب در طالع شما نمایان
شدهاند، پس زنهار که به این میدان جنگ حاضر نشوي!!. حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: واي بر تو اي دهقانی که خبر از آثار
ستارگان دهی و حذر از مقدّرات الهی نمایی! ما را از قصّه سرطان باخبر ساز؟ و طالع اسد چند است؟ و از ساعات که در حرکات
نجومند؟ و از مسافت میان سراري و ذراري ما را مطّلع ساز؟ گفت: بسیار خوب، و دست بکیسهاش برده و اصطرلابی را خارج و
بدان نگریست. حضرت تبسّمی کرده و فرمود: هیچ میدانی روز گذشته در اطراف دنیا چه چیز سانح و پیدا گشته؟ خانهاي در چین
خراب شد و برج ماجین فرو ریخت، و سور سرندیب سقوط کرد، یکی از فرماندهان روم در ارمنیّه فرار کرد، و رهبر یهودیان در
ابلّه مفقود شد، و در وادي نمل مورچگان به هیجان آمدند و پادشاه افریقا وفات یافت، آیا از همه اینها آگاهی؟ گفت: نه، اي أمیر
1) فرمود: روز گذشته هفتاد هزار عالم و در هر عالم هفتاد هزار ایجاد شده، و در امشب به ) المؤمنین!. ص: 527
همان تعداد نابود میشود. و این فرد از آنان است- و با دست اشاره به سعد بن مسعده حارثی ملعون نمود که جاسوس خوارج در
لشکر آن حضرت بود، و آن ملعون از ترس اینکه آن حضرت دستور دستگیري وي را داده در دم جان داد. با دیدن این منظره
دهقان به سجده افتاد. حضرت أمیر علیه السّلام بدو فرمود: آیا من تو را به آنچه عین توفیق بود ارشاد نکردم؟ عرض کرد: آري اي
أمیر المؤمنین. فرمود: من و یارانم نه از أهل شرق و نه أهل غربیم بلکه ما زا ناشیه قطب و اعلام فلک میباشیم. و امّا این گفتهات
که: از برج طالع ما آتش افروخته ظاهر است باید آن را حمل بر خیر و خوبی نمایی نه زیان و ضرر، زیرا نور و روشنایی نزد ما
است، و سوزندگی و التهاب از ما به دور و مهجور است، اي دهقان این مسألهاي ژرف و عمیق بود اگر مرد محاسبهاي حساب کن.
136 - نقل است که آن حضرت علیه السّلام قصد حرکت به سوي خوارج را نمود یکی از أصحاب به (1) ص: 528
او عرض کرد: اگر این ساعت حرکت کنی میترسم که به مراد خود نرسیده و پیروز نگردي، و من این سخن را از علم نجوم
دریافتهام. حضرت فرمود: گمان میکنی تو از آن ساعتی که اگر کسی در آن حرکت کند با ناراحتی روبرو نخواهد شد آگاهی؟ و
میتوانی از آن ساعتی که هر کس در آن براه افتد زیان مییابد او را باخبر کنی؟ کسی که در این گفتار تو را تصدیق کند، قرآن
را تکذیب کرده است، و از استعانت به خدا در رسیدن به هدفهاي محبوب و مصونیت از آنچه ناپسند است بینیاز شده است. گویا
میخواهی به جاي خداوند، تو را ستایش کنند، چون به زعم خود، مردم را به ساعتی که در آن به مقصود میرسند و از زیان بر
صفحه 161 از 184
کنار میمانند، هدایت کردهاي! اي مردم، از فراگرفتن علم نجوم بر حذر باشید، جز به آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را
هدایت کند. چه اینکه نجوم به سوي کهانت دعوت میکند، منجّم همچون کاهن است، و کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند
کافران و کافر در آتش است، اکنون از سخن این منجّم نترسید، و به نام خدا به سوي مقصد حرکت کنید. پس [آن حضرت با
لشکریانش به سوي کارزار] حرکت کرده و پیروز گردید. ص: 529
احتجاج آن حضرت علیه السّلام بر زندیقی که بر آیات متشابه نیازمند تأویل استدلال بر اقتضاي تناقض و اختلاف در آن نمود و مسائل دیگر
اشاره
احتجاج آن حضرت علیه السّلام بر زندیقی که بر آیات متشابه نیازمند تأویل استدلال بر اقتضاي تناقض و اختلاف در آن نمود و
137 - فرد زندیقی نزد مولی الموحّ دین أمیر المؤمنین علیه السّلام آمده و گفت: اگر این اختلاف در آیات قرآن ( مسائل دیگر ( 1
و: فَالْیَوْمَ .«1» شما نبود حتما به دین شما میآمدم. حضرت فرمود: آن آیه کدام است؟ گفت: این فرمایش خداوند: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ
و: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَ ۀُ صَ  فا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ .«3» و: وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا .«2» نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا
و: إِنَّ ذلِکَ .«6» و: یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکْفُرُ بَعْضُ کُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً .«5» و: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ .«4» الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً
و: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ .«1» ص: 530 و: قالَ لا تَخْتَصِ مُوا لَدَيَّ .«7» لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ
و: وَ .«4» و: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ .«3» و: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِ رَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ .«2» تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
و: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ .«6» و: لا تَنْفَعُ الشَّفاعَۀُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِ یَ لَهُ قَوْلًا .«5» لَقَدْ رَآهُ نَزْلَۀً أُخْري عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی
و: بَلْ هُمْ بِلِقاءِ .«9» و: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ .«8» و: کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ .«7» اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً
و: وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا .«12» و: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ .«11» و: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ .«10» رَبِّهِمْ کافِرُونَ
و: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ .«1» و: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ ص: 531 لِیَوْمِ الْقِیامَۀِ .«13» أَنَّهُمْ مُواقِعُوها
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: امّا آیه مبارکه نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ یعنی: خداوند را در دنیا فراموش نموده و به دستوراتش ) .«2»
عمل نکردند، پس خداوند نیز در آخرت توجّهی به آنان ندارد، مراد این است که هیچ پاداشی به آنان نخواهد داد، بنا بر این
بیثواب بمانند، و همچنین است تفسیر آیه فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا مراد از نسیان این است که خداوند همچون
دوستان خود به آنان ثواب ندهد، همان اولیائی که در سراي دنیا هنگام ایمان به خدا و رسول مطیع و ذاکر بوده و در غیب از او در
هراس بودند. و امّا آیه وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا، همانا خداوند تبارك و تعالی اعلی و اکبر از آن است که به نسیان و غفلت وصف شود،
بلکه او حفیظ و علیم است، بقول عرب: فلانی ما را از یاد برده هیچ یادي از ما نمیکند، یعنی هیچ خیري به آنان نرسانده و یادي
هم از ایشان نمیکند. حضرت فرمود: و امّا آیات مبارکه: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَۀُ صَ  فا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا ص: 532
مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً، و: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ و: یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکْفُرُ بَعْضُ کُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُ کُمْ بَعْضاً و: إِنَّ ذلِکَ
لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ، و: قالَ لا تَخْتَصِ مُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ، و: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ
أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ همه و همه در مواطنی است که روزهاي آن برابر با پنجاه هزار سال است، و مراد این است که: أهل
معاصی یک دیگر را متّهم به کفر کرده و لعن میکنند، و مراد از کفر در آن آیه برائت است، میفرماید: برخی از برخی دیگر
اظهار برائت میکنند، و نظیر آن در سوره إبراهیم از قول شیطان است که میگوید: إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ، و نیز سخن
یعنی ما از شما تبرّي میکنیم. ( 1) سپس در مکانهاي دیگر جمع شده میگریند، که اگر صداي این ،« کَفَرْنا بِکُمْ » : إبراهیم خلیل که
جماعت به أهل دنیا برسد، همه مردم از معیشت خود ساقط شده و قلبهاشان شکاف بر خواهد داشت، مگر آنچه خدا بخواهد، و
صفحه 162 از 184
پیوسته گریه میکنند تا اشکشان خشک شده و خون بگریند. ص: 533 سپس در مکانهاي دیگري گرد آمده و
استنطاق شده و خواهند گفت: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، و این گروه خصوصا از افراد معترف به توحید در دنیایند، ولی افسوس که
ایمانشان به خدا به جهت مخالفت با رسول، و تردید در نشانههاي الهی، و نقض عهد در باره اوصیا، و ترجیح افراد پست بر افراد
نیکوکار، هیچ سودي بدیشان نرساند، بخاطر همین است که خداوند آنان را در پذیرش ایمانشان تکذیب کرده و در این آیه
فرموده: انْظُرْ کَیْفَ کَ ذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ، بنا بر این بر قلبهاشان مهر زده، و دست و پا و پوستشان را گویا نموده و بر تمام معاصی
اعتراف نمایند، سپس مهر را از زبانشان برداشته و به پوست خود گویند: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ. سپس
در مکانهاي دیگري اجتماع نموده و از ترس و هراس سختی کاري که مشاهده میکنند و بزرگی بلا همه از هم میگریزند، و این
همان فرمایش خداوند است که: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ- الآیۀ. ( 1) سپس در مکان دیگر جمع شوند که
در آن اولیا و اصفیاي خداوند بسخن آمده و هیچ کدام جز با اذن خدا و صحیح سخن نگویند، ابتدا رسولان برخاسته و در باره
مأموریت و رسالت خداوندي ص: 534 به امّتهاشان توضیح دهند، و گویند که همه آنها را مو به مو به امّتهاي خود
تسلیم نمودهاند، سپس امّتها بازخواست شوند و ایشان انکار میکنند، همان گونه که خداوند فرماید: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ
لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ، و افراد امّت گویند: ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ، در اینجا همه رسولان بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شهادت
خواهند داد، او نیز به صدق گفتارشان اعتراف نماید، و انکار امّتها را تکذیب فرماید، و به هر امّتی خواهد گفت: آري فَقَدْ جاءَکُمْ
بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، مراد این است که خداوند بر شهادت اعضاي شما بر خلاف شما که رسولان تبلیغ رسالت
نمودند مقتدر است. و همچنین فرمایش خداوند به پیامبرش که: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ بِشَ هِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَ هِیداً،
پس قادر به ردّ شهادت او نمیباشند، زیرا ترس آن دارند که خداوند بر زبانشان مهر زند، و اینکه اعضا و جوارحشان بر اعمال
مرتکبهاشان شهادت دهند، و هر کدام بر منافقین قوم و امّت و کفّارشان شهادت دهد، و این بواسطه الحاد و عناد و نقض عهد، و
تغییر سنّت، و دشمنی با أهل بیت پیامبر، و بازگشت به سنن جاهلیّت، و ارتداد، و نیز پیروي از امّتهاي ظالم پیشین و خائن به انبیاي
خود میباشد، در اینجا همگی میگویند: ص: 535 قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ. ( 1) سپس در
است- گرد میآیند، در اینجا برتر از « مقام محمود » مکانی دیگر- که در آن مقام و ایستگاه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله که همان
همه خلایق ثناي الهی گوید، سپس به ثناي تمامی فرشتگان پردازد، بنوعی که هیچ فرشتهاي نماند جز آنکه حضرت محمّد صلّی
اللَّه علیه و آله بر او ثنا گفته است، سپس برتر از همه بر انبیاء ثنا فرستد، بعد بر تمام مردان و زنان مؤمن ثنا فرستد، ابتدا از صدّیقان و
شهدا و به صالحان ختم نماید، پس أهل آسمانها و زمینها او را حمد گویند، پس این همان آیه: عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً
مَحْمُوداً است، پس خوشا بحال کسی که او را در این مقام نصیب و بهرهاي باشد، و واي بر کسی که از آنها ناکام بماند. سپس در
مکان دیگر اجتماع میکنند که در آن همه از هم اظهار برائت میکنند، و اینها همه پیش از حساب است، پس هنگام حساب؛ هر
که مشغول کار خود است! از خداوند برکت آن روز را خواهانیم. حضرت فرمود: و امّا آیه: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِ رَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ این
الاحتجاج، ،« نهر حیوان » همان موضعی است که اولیاي خدا پس از پایان حسابرسی بدان جا روند، همان جا که نهري دارد به نام
ج 1، ص: 536 در آن غسل نموده، و از جاي دیگرش مینوشند، با نوشیدن آن رنگ رخسارشان سفید شده و از هر سختی و مشکل
و آزاري عاري شوند، سپس به ورود در بهشت رهنمون شوند، و از همین جا است که نظر میکنند تا خداوند چگونه پاداششان را
میدهد، پس گروهی به بهشت روند، و این همان آیه است که فرشتگان بر ایشان سلام کنند: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ،
و در همان لحظه است که خداوند فرماید با ورود به بهشت و نظر به وعدههاي الهی پاداش برید، و این همان آیه: إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ
است، مگر این آیه را نخواندهاي که: فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ، یعنی « منتظره » در برخی از لغتها به معنی « ناظره » میباشد، و
منتظرند؛ ببینند رسولان چگونه پاسخی باز آرند. ( 1) و امّا آیه: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَۀً أُخْري عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی، حضرت محمّد صلّی اللَّه
صفحه 163 از 184
علیه و آله را خواسته در هنگامی که او در سدرة المنتهی بود آنجا که هیچ کس از آن مکان نمیگذرد، و قسمت آخر همان آیه: ما
زاغَ الْبَ َ ص رُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأي مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْري رؤیت جبرئیل است که دو بار او را به صورت اصلی خود دید، یک بار همین
است و مرتبهاي دیگر، و این بخاطر این است که جبرئیل خلق عظیمی دارد، و او از روحانیّینی است که خلق و صفتشان را جز
1) حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: و امّا آیه: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ ) خداوند ربّ العالمین درك نمیکند. ص: 537
یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ، همچنین است فرمایش خداوند متعال که رسول را جز
رسولانی از آسمان وحی نمیکنند، و آن را رسولان آسمانی به رسولان زمینی میرسانند، یعنی گاهی کلام وحی میان ربّ
العالمین و میان رسول زمین است و واسطه در میان رسول آسمان نیست، این است کلام از روي وحی و از وراء حجاب. پس رسول
رسول .« پروردگار من دیده نمیشود » : و او پاسخ داده که «؟ اي جبرئیل آیا پروردگارت را دیدهاي » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود
اسرافیل از که دریافت » : فرمود ،« از اسرافیل میگیرم » : و گفت «؟ پس از که وحی را اخذ میکنی » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود
خداوند » : گفت « این فرشته وحی را از که میگیرد » : فرمود ،« از فرشتهاي مقرّبتر از خود از روحانیّین اخذ میکند » : گفت «؟ میکند
پس این وحی است، و آن همان کلام خداوند میباشد، و کلام خدا به یک نحو نیست، .« در دل آن فرشته چیزي به کرم اندازد
چنان که در بعضی مقام با رسولان خود متکلّم گردیده، و بعضی از کلام آن است که خدا در دلهاي انبیاء و رسولان اندازد، و
برخی را در خواب به رسول ظاهر گرداند، و بعضی را به وحی و تنزیل بر رسولان تلاوت و قرائت کنند و این همان کلام خداوند
1) حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: و امّا آیه: کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ هر ) عزّ و جلّ است. ص: 538
آینه روز قیامت را خواسته که از ثواب پروردگارشان محجوبند، و آیه: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ
بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ، محمّد را باخبر میسازد از جماعت مشرك و منافق همانها که به فرمان خدا و رسول جواب مثبت ندادند. پس
فرموده: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَۀُ، آنجا که خدا و رسول را اجابت نکردند، أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ مراد از
این آیه: عذاب دنیایی است که بر آنان نازل میشود همان طور که امّتهاي پیشین را عذاب نموده، پس این خبري است که محمّد
صلّی اللَّه علیه و آله را از آن آگاه میسازد، سپس فرموده: یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ،
یعنی: پیش از نزول این آیه ایمان نیاوردند، و این آیه طلوع خورشید از مغرب آن است، و در آیه دیگر فرماید: فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ
لَمْ یَحْتَسِبُوا یعنی: بر ایشان عذابی نازل فرمود، و همچنین است ارسال عذاب بر بنیانشان آنجا که فرموده: فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ
الْقَواعِدِ، یعنی بر آن جماعت عذاب فرستاد. حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: و امّا آیه شریفه: بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ، و آیه:
ص: 539 الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ، و: إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ، و: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً، مراد از
لقاي خداوند همان رستاخیز و قیامت است که آن را لقاء نامیده است، و همچنین است آیه: مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ
لَآتٍ، یعنی: هر کس که یقین دارد که برانگیخته خواهد شد، پس وعده الهی حتمی است که یا ثواب دهد یا عقاب کند، پس مراد
از لقاء در این آیه رؤیت نیست، و آن همان رستاخیز است، و همچنین است آیه: تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ، یعنی: در روز رستاخیز
ایمان از دلهاشان زایل نشود. ( 1) حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: و امّا آیه: وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها، یعنی: یقین
دارند که حتما بدان داخل میشوند، و همچنین است آیه: إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ. و امّا آیهاي که براي منافقین است: وَ تَظُنُّونَ
بِاللَّهِ الظُّنُونَا و آن ظنّ؛ شکّ است نه یقین. و ما دو گونه ظنّ داریم: یکی ظنّ شکّ، و دیگر ظنّی که معنی یقین میدهد، پس آنچه
(1) مربوط به امر معاد است ظنّ یقین میباشد، و آنچه مربوط به مسائل دنیا است آن ظنّ شکّ میباشد. ص: 540
حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: و امّا آیه: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَۀِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً پس آن میزان عدل است، و همه
خلایق در آن در باره دین خدا بازپرسی شوند، مردمان برخی از برخی دیگرند، و توسّط کردارشان پاداش گیرند، و ستمکار به
مظلوم مجازات و کیفر شود، و مراد از آیه فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ قلّت و کثرت حساب است،
صفحه 164 از 184
و مردم در آن روز در طبقات و منازل مختلفی هستند، برخی از ایشان حساب آسانی داشته و خوشحال به أهل خود بازگردند، و
برخی از ایشان بدون حساب و کتاب به بهشت روند، زیرا ایشان کار دنیا را متلبّس و مختلط نساختند، زیرا حساب در آنجا براي
کسی است که کار دنیا را متلبّس نماید، و برخی دیگر از ایشان به حساب قلیل و کثیر و صغیر گشته پس از آن داخل شعله آتش
گردند، و برخی از ایشان سران کفر و حکّام ضلالت و ارباب ظلم و شقاوتند، این گروه در روز قیامت نزد پروردگار عاري از وزن
به دوزخ مخلّد » اعتبار و اعتنایند، زیرا در دنیا هیچ اعتنایی به امر و نهی حضرت حقّ تا روز قیامت نداشتند، و ایشان روز قیامت
الاحتجاج، .« خواهند بود، آتش دوزخ صورتهاي ایشان را میسوزاند و در جهنّم زشت منظر خواهند زیست- مؤمنون: 103 و 104
1) و از جمله سؤالات فرد زندیق تضادّ در این آیات بود که: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ و: اللَّهُ یَتَوَفَّی ) ج 1، ص: 541
الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها و: الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ طَیِّبِینَ، در آیهاي فعل ستاندن جان را به فرشته مرگ؛ و در جاي دیگر به خود، و در
جاي دیگر به ملائکه نسبت داده است!. و دو آیه متضادّ دیگر یکی: فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَ عْیِهِ، و
دیگري آیه وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي است، حضرت حقّ در آیه نخست خبر میدهد که اعمال صالحه
کفران نمیشود (از بین نمیرود)، و در آیه دوم؛ ایمان و اعمال صالحه بدون هدایت شدن عاري از هر نفع و سودي میداند. و آیه
دیگر این است که: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا، چگونه پیش از قیامت فرد زندهاي قادر است از مردگان سؤال نماید؟. و
در آیه دیگر میفرماید: إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ
ظَلُوماً جَهُولًا، این امانت چیست؟ و این انسان چه کسی میباشد؟ ص: 542 و خداوند عزیز و علیم منزّه از تلبیس بر
بندگان است. ( 1) و خداوند در آیات گوناگون انبیاي خود را به صفات ناپسند مشهور داشته مثلا آیه: وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي، و در
آیه: إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی حضرت نوح را تکذیب نموده که: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، و إبراهیم را بترتیب عابد ستاره، ماه و خورشید معرّفی
نموده، و یوسف را این گونه تعریف نموده که: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ، و موسی را در این آیه تهجین
فرموده که: رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی، و بخاطر فرستادن جبرئیل و میکائیل بسوي داود که از محراب بالا روند- تا آخر
قصّه، و اینکه یونس را بخاطر اینکه با غضب و ذنب از شهر خارج شد در شکم ماهی حبس نمود، و با این آیات خطایا و لغزش
انبیاء را نمودار ساخته، سپس بصورت مکتوم اشاره به فردي دارد که فریب خورده و شیّادي کرده و گمراه ساخته و گمراه شده، و
نامش را نبرده در این آیه: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا لَقَدْ
1) و در ) أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی، آیا فرد ظالم در آیه اسم یکی از انبیاء است که نامش را نبرده؟. ص: 543
آیات: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَ  فا صَ  فا، و هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ، و وَ لَقَدْ
جِئْتُمُونا فُرادي کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، یک بار آمدن را نسبت بذات مقدّس خود نمود، و در بار دیگر نسبت آمدن به خلایق داده
است. در آیهاي یافتم که کار پیغمبر خود را شاهدي دنبال میکند، و آنکه دنبال کار نبیّ را میگیرد روزي از ایّام عمرش بتپرست
بوده است!. و نیز در آیه: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ، مراد از نعیمی که بندگان از آن سؤال شوند چیست؟ و نیز در آیه: بَقِیَّتُ اللَّهِ
خَیْرٌ لَکُمْ، این بقیّه چیست؟ مراد از جنب، وجه، یمین، و شمال در آیات: یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ و فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ
وَجْهُ اللَّهِ، و کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، و وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ، و وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ چیست؟ زیرا
مطلب آن بسیار ملتبس است. و در آیات: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي، و أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ، و ص: 544 وَ هُوَ
الَّذِي فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ، و وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ، و وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، و ما یَکُونُ مِنْ نَجْوي ثَلاثَۀٍ إِلَّا
هُوَ رابِعُهُمْ مکانهاي مختلفی براي خدا معیّن ساخته. ( 1) و در آیه: وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ،
هیچ شباهتی در عدل و انصاف یتیمان در نکاح زنان نیست، و همه زنان که یتیم نیستند، پس معنی آیه مذکور چیست؟ و در آیه: وَ
ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ چگونه خداوند مورد ظلم واقع شده و این گروه ظالمان کیانند؟ و مراد از واحده در آیه: إِنَّما
صفحه 165 از 184
أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ چیست؟ و در این آیه میفرماید: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَۀً لِلْعالَمِینَ مشاهده میکنیم مخالفان اسلام و ایمان همیشه بر
مذهب باطل خود بوده و استقامت دارند و هیچ میلی به بازگشت به دین محمّد ندارند، و نیز ارباب اسلام که أهل فسادند در عقیده
با هم اختلاف داشته و همدیگر را لعن میکنند، در این اوضاع دیگر چه جایی براي رحمت عامّه و مشتمل بر همگان میماند؟
1) و نیز قرآن؛ رسول خدا را بر تمام انبیاء تفضیل داده، ولی بیشتر از آن تعاریف او را مخاطب به آزار و ) ص: 545
جفا و بدي ساخته و از سر سرزنش و ملامت بنوعی خطاب نموده که هیچ پیامبري را این گونه نگفته، مانند آیات: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ
لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدي فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ، و: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا، و إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِ عْفَ الْحَیاةِ وَ
ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِ یراً، و وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَ ی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ؟، و در آیات: وَ
ما أَدْرِي ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، و ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ، و وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ، اگر همه چیز در امام معدود و
محسوب است، که او همان وصیّ پیامبر است، و آن حضرت سزاوارتر است که از صفت ما أَدْرِي ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ دور باشد، و
خلاصه اینها همه صفاتی مختلف و احوالی متناقض و اموري مشکل است، پس چنانچه رسول و کتاب، حقّ و درستند که من به
جهت شکّ در این امور به هلاکت افتادهام، و اگر هر دو باطلند که دیگر هیچ بأس و باکی نیست. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:
سبّوح قدّوس، ربّ الملائکۀ و الرّوح، ذات اقدس الهی از ص: 546 تمام این سخنان منزّه و مبرّا است، او حیّ دائم،
قائم بر جمیع نفوس و کسب خلائق در روز و شب است، اگر موارد شکّ دیگري هم داري بیان کن!. گفت: همینها که بیان کردم
کافی است اي أمیر المؤمنین. ( 1) حضرت فرمود: تأویل آیاتی که سؤال نمودي برایت بیان خواهم کرد، و هیچ توفیقی جز در پرتو
خداوند میسور نگردد، بر او توکّل نموده و به سوي او بازمیگردم، و متوکّلان باید بر او توکّل میکنند. امّا آیه: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ
حِینَ مَوْتِها، و قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ، و تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا، و الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ طَیِّبِینَ، و الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ،
خداوند تبارك و تعالی اجلّ و اعظم از آن است که خود متولّی این امور شود، و فعل رسولان و ملائکه او همان فعل خداوند است،
زیرا اینان عمل به امر او میکنند، بنا بر این خداوند جلیل گروهی از ملائکه را بعنوان رسول و سفیر میان خود و خلق برگزیده است،
و ایشان همان کسانند که میفرماید: اللَّهُ یَصْ طَفِی مِنَ الْمَلائِکَ ۀِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ، بنا بر این تولّی قبض روح أهل طاعت را ملائکه
رحمت بعهده دارند، و قبض روح أهل معصیت را ملائکه عذاب انجام میدهند، و ملک الموت؛ یارانی از فرشتگان رحمت و
عذاب دارد، که ص: 547 تحت فرمان او بوده و فعل ایشان همان فعل او است، و سراغ هر که میروند کارشان
منسوب به ملک الموت است، در این صورت کار ملک الموت نیز همان فعل خداوند است، زیرا پروردگار، قبض روح بر دست هر
که خواهد جاري میسازد، عطا میکند و منع میفرماید، پاداش و عقوبت را در دست هر که خواهد روان میکند، چرا که فعل افراد
امین او همان فعل خداوند است، وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ. ( 1) و امّا دو آیه: فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ
لِسَ عْیِهِ، و وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي عمل صالح فقط با اهتداء سامان مییابد، و این طور نیست هر که نام
ایمان بر او آمد شایسته نجات و رهایی باشد با اینکه مرتکب اعمال هلاکتبار گردنکشان شده باشد، اگر این گونه بود باید قوم
یهود نجات مییافتند، با اینکه اعتراف به توحید داشته و معتقد به اللَّه بودند، و نیز سایر یکتاپرستان نیز باید خلاص و رها میشدند،
از ابلیس گرفته تا پائینترین افراد در کفر، و مطلب بخوبی در این آیه مشهود است که: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ
لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ و در این آیه: مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ. و ایمان حالات و منازلی دارد و شرح آن
طول میکشد، مثلا: ایمان دو وجه دارد: ص: 548 یکی ایمان به قلب، و یکی ایمان به زبان، مثلا ایمان منافقین در
زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله وقتی مقهور شمشیر شده و ترسیدند، به زبان بود، نه با قلوب و دلها، و ایمان قلبی تسلیم
پروردگار شدن است، و هر که امور خود را به اربابش تسلیم کند از فرمانش استکبار نخواهد نمود، مثل استکبار ابلیس بر سجود
آدم، و بسیاري از امّتها از فرمان پیامبرشان استکبار ورزیده، و توحیدشان هیچ مفید فائده نیفتاد، همچنان که آن سجدههاي طولانی
صفحه 166 از 184
ابلیس که یکی از آنها چهار هزار سال طول کشید سودي به او نرساند، چرا که از آن فقط قصد زخرف دنیا و ریا داشت، پس به
همین خاطر هیچ نماز و زکاتی جز با اهتداء به راه نجات و راههاي حقّ سود و نفعی نبخشد. ( 1) و خداوند با تبیین این آیات و
ارسال رسولان جاي هیچ عذر و بهانهاي را براي خلایق باقی نگذاشته، تا خلایق هیچ حجّتی پس از رسولان بر خداوند نداشته
باشند، و زمین را از هیچ عالم نیازمند به او یا متعلّم بر راه نجات خالی نگذاشته، با اینکه اینان از نظر تعداد بسیار کم و اندکند. و
خداوند این موارد را در امّتهاي پیامبران بیان داشته و آن را مثلی براي پیشینیان قرار داده است ص: 549 مانند آیهاي
که در باره قوم نوح فرموده: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ، و فرمودهاش در باره افرادي که از قوم موسی بدو ایمان آوردند: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی
أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ، و آیهاي که در باره حواریون عیسی خطاب به سائر بنی اسرائیل فرستاده: مَنْ أَنْصارِي إِلَی اللَّهِ قالَ
الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ، مطلب حضرت عیسی این بود که معلوم او گردد که کدامیک از ایشان
فضل خود را تسلیم أهل فضل نموده و از فرمان پروردگار استکبار نمیکنند، و فقط حواریّون جواب مثبت دادند، و خداوند در این
آیه براي علم اهلی را برگزید و طاعت ایشان را بر همه واجب فرمود که: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، و آیه: وَ لَوْ
رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ، و: اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، و: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ
الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ، و: وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها، و مراد از بیوت همان علمی است که به پیامبران سپرده، و درب آن بیوت اوصیاء
میباشند، و هر عمل خیري مانند: عهد و حدود و شرائع و سنن، و معالم دین از دستی غیر از دست برگزیدگان انجام شود همه و
همه مردود و غیر مقبول است، و أهل آن کافرند، هر چند مشمول صفت ایمان باشند، ص: 550 مگر این آیه را
نشنیدهاي که فرماید: وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ
إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ؟!. ( 1) بنا بر این هر مؤمنی که اهتداء به سبیل نجات نشده ایمانش به خدا سودي عایدش نسازد، با اینکه حقّ
اولیاي او را دفع و عملشان را نابود کرده، و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود، و همچنین است فرموده خداوند که: فَلَمْ یَکُ
یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا، و از این موارد در قرآن بسیار است، و هدایت همان ولایت است، همان طور که در این آیه فرموده: وَ
مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ، و أهل ایمان در این آیه همان امامانی هستند که خداوند عهد رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله را به ایشان سپرده، همان حجّتهایی که امین مردم، و در هر زمان از اوصیاء میباشند. و این طور نیست هر
که از أهل قبله شهادتین گوید مؤمن باشد، منافقین نیز شهادت به وحدانیّت خداوند و رسالت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله
داده، و نیز رعایت عهد آن حضرت را در باب آئین خداوند و مفروضات و شرایع و براهین نبوّت او که در باره وصیّ خود نموده
بود به ظاهر پذیرفتند، ولی به محض دست یافتن به قدرت همه را زیر پا گذاشته و نقض عهد نمودند، ص: 551 و
اینها را خداوند به پیامبرش در این آیه فرموده که: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِ دُوا فِی أَنْفُسِهِمْ
حَرَجاً مِمَّا قَ َ ض یْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً، و در این فرموده که: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی
أَعْقابِکُمْ، و همچون این آیه که: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، یعنی راه همان امّتهاي سابق در خیانت به اوصیاء پس از انبیاء را پیش خواهید
گرفت، و از این موارد در قرآن بسیار است، و این سرانجام کار بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بسی گران آمد، و چون خداوند،
عالم به ضمیر او بود در این آیه خطاب به او فرمود: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ، و فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ. ( 1) و امّا آیه:
وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا، از جمله دلائل و براهینی است که خداوند فقط به پیامبر مرحمت و عنایت نموده، و حجّت او
را بر سائر مردمان واجب ساخته، زیرا که چون حضرت حقّ آن رسول را خاتم انبیاء گردانید، و رسول به تمام امّتها و ملل قرار داد او
را به صعود در آسمان هنگام معراج مخصوص داشته و در آن روز تمام انبیاء را برایش جمع نمود، و آن حضرت به تمام مأموریت
ایشان و تکالیفشان از حمل عزائم و آیات و براهین الهی بر همه واقف و آگاه شد، و تمام ایشان به فضل و برتري او اعتراف نموده،
ص: 552 و به فضل تمام اوصیاء و حجّتهاي زمین پس از او اقرار کرده، و به فضل شیعیان وصیّ او از مردان و زنان
صفحه 167 از 184
مؤمن معترف شدند، همانها که منقاد و فرمانبر أهل فضیلت بوده و کوچکترین استکباري از فرمانشان نکردند، و در آن مکان به
حال تمام مطیعان و نافرمانان از امّت خود؛ و سایر پیشینیان از امّتهاي گذشته و آینده همه و همه پی برده و همه را شناخت. ( 1) و امّا
لغزش و خطاهاي انبیاء که در قرآن مذکور است، و نیز خطایاي افرادي که به ظاهر جرمشان از انبیاء بزرگتر است ولی بصورت
ضمیر و مکتوب از آنان نام برده شد، همه و همه از بهترین دلائل بر حکمت خیرهکننده خداوند عزّ و جلّ، و قدرت قاهره و عزّت
ظاهره او است، زیرا حضرت حقّ نیک بدین نکته واقف بود که براهین انبیاء در قلب و سینههاي امّتهاي ایشان به غایت بزرگ و
گرانست، به همین خاطر برخی آنان را به خدایی عبادت کنند، مانند کار نصاري نسبت به عیسی بن مریم، بدین جهت این اشارات
را دلیل بر تخلّف ایشان از کمالی قرار داده که معبود نشوند، آیا این آیه را در وصف عیسی که در باره او و مادرش آمده نشنیدهاي
که: کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ، یعنی هر که غذا تناول کند ناگزیر از دفع است، و هر که دفع کند از مقامی که نصاري براي عیسی قائلند
دور است، پس نام انبیاء را از سر ص: 553 تجبّر و تعزّز در پرده نگفت، بلکه صریحا براي أهل تفکّر بیان فرمود.
1) و کنایه از نامهاي جنایتکاران منافق در قرآن از فعل خداوند نیست بلکه از ارتکاب افرادي که در آن تغییر و تبدیل دادند، )
همانها که قرآن را به چند دسته تقسیم کرده و دنیا را به عوض دین گرفتند، و خداوند بخوبی قصّه تغییردهندگان را در آیاتی بیان
فرموده که: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا، و: وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ
بِالْکِتابِ، و: إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ، پس از وفات پیامبر آنچه از کجی باطلشان برپا نمودند، همانند تغییري که یهود و
نصاري پس از وفات موسی و عیسی در تورات و انجیل دادند و کلمات را از مواضع خود تحریف نمودند، و آیه: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا
نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ منظور این است که کلامی جز فرمایش خداوند در کتاب نگاشتند تا
کار بر مردم ملبّس گردد، پس خداوند نیز دل و قلبشان را کور نمود تا اینکه آثار جرمشان را از احداث و تحریف باقی گذاشتند، و
تهمت و تلبّس و کتمان آنچه میدانستند را بخوبی بیان فرمود، و این همان فرمایش خداوند است که: لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ؟.
« زبد » 1) و با آیه: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ آنان را مثل زد که ) ص: 554
(کف) در این مکان همان کلام ملحدینی است که چیزي در آن نگاشتند، که آن راهی جز نابودي و بطلان و تباهی هنگام تحصیل
نخواهد داشت، و امّا آنچه به مردم سود میرساند همان تنزیل حقیقی است که هیچ باطلی بدان راه ندارد، و دلها آن را میپذیرد، و
زمین در این آیه محلّ و مأواي علم است. و با وجود تقیّه جایز نبود که نام افراد تبدیلکننده صریحا یاد شود، و نیز صلاح نبود بر
آنچه ایشان نگاشتند چیزي اضافه شود، زیرا این کار موجب تقویت دلایل أهل تعطیل و کفر و مردم منحرف از قبله میشد، و ابطال
این علم که موافق و مخالف به آن تن دادهاند به جهت آنست که اقتدا بر ایشان نموده و راضی به فرامین آنان شدند، و از قدیم
الأیّام أهل باطل از أهل حقّ در تعداد بیشتر بودهاند، و ناگفته نماند که صبر نمودن بر اولیاي امر بنا بر این آیه واجب و مفروض
است که: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، و بنا به آیه: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ وجوب آن مشمول دوستان و
أهل طاعت ایشان نیز میگردد، و همین قدر که جوابت داد تو را کفایت میکند، ص: 555 زیرا قانون تقیّه را نشاید
که بیش از این بازگو شود. ( 1) و امّا آیه: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَ  فا صَ  فا، و: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي، و هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ
در مورد خداوند عزّ و جلّ « آمدن » الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ، همه و همه صحیح و درست است، و فعل
همچون خلایق نیست، چرا که تأویل برخی از آیات قرآن غیر از تنزیل آن است، و آن مانند کلام و فعل بشر نیست، و براي تفهیم
مطلب مثالی برایت میزنم که تو را بخواست خدا کفایت نماید، و آن حکایت خداوند از إبراهیم میباشد در این آیه: وَ قالَ إِنِّی
ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ. و فعل ذهاب او به سمت خداوند در اصل؛ توجّه او به پیشگاه حضرت حقّ در عبادت و اجتهاد بود، حال
دیدي که تأویل آن غیر از تنزیل بود، و در آیه: وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَۀَ أَزْواجٍ، و وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ، مراد از انزال؛
خلق آن میباشد. و نیز در آیه: قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ، مراد از عابدین؛ جاحد و انکارکننده آن میباشد، و باطن
صفحه 168 از 184
1) و مخاطب در آیه: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ ) تأویل در این آیه مخالف ظاهر آن میباشد. ص: 556
یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ هر آینه حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله است، آیا أهل نفاق و شرك منتظر چیزي غیر از
آمدن ملائکه و رؤیت ایشان؛ یا آمدن پروردگارت یا برخی از آیات او بودند، و مراد از امر پروردگارت همان عذابهاي دنیوي
است که مشمول امّتهاي پیشین نیز گردید، و در آیه: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُ ها مِنْ أَطْرافِها همان هلاك اقوام گذشته بود
که با فعل اتیان آورده شده، و در آیه: قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ یعنی خدا آنان را لعنت کند؛ چگونه برگردانیده میشوند، پس در
این آیه لعنت را قتال نامید، و همچنین است آیه: قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ یعنی لعنت بر انسان، و در آیه: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ
ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی، فعل پیغمبر را فعلی از خود نامید، آیا میبینی که تأویل آن غیر از تنزیل است، و مانند آیه: بَلْ
هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ، بعث را لقاء نامید، و همچنین آیه: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ، یعنی: یقین نمودند که مبعوث خواهند
شد، و مثل آیه: أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ، یعنی: آیا یقین نمیکنند که مبعوث خواهند شد، و لقاء نزد مؤمن؛
ص: 557 حشر و بعث، و نزد کافر؛ رؤیت و دیدن است، و گاهی ظنّ کافر یقین است، مانند آیه: وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ
النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها یعنی: یقین کردند که با آن مواجه خواهند شد. و امّا آیهاي که خطاب به منافقین است: وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ
الظُّنُونَا این یقین نبوده و شکّ و تردید میباشد، پس لفظ ظاهرا یکی است و در باطن با هم مخالفند، و همچنین است آیه: الرَّحْمنُ
عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي، یعنی: تدبیرش مستقرّ و کارش بالا گرفت، و آیه: وَ هُوَ الَّذِي فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ، و وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ
ما کُنْتُمْ و ما یَکُونُ مِنْ نَجْوي ثَلاثَۀٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ، هر آینه بدین آیات قصد دارد به تمام خلایق بفهماند که قدرتی که به امناي دین
و والیان شرع عطا فرموده مستولی بر همه ایشان است و اینکه فعل او همان فعل ایشان است. ( 1) در این مطلب خوب فکر کن، و من
بر شرح آن میافزایم تا سینه تو و هر که پس از تو دچار این شکّ و تردید میشود را خنک و سرد نمایم، تا مبادا کسی را براي
پاسخ به آنها نیابد، زیرا طغیان دشمنان و فتنه ایشان سبب اضطرار و اضطراب أهل علم به تأویل قرآن شده آن را مکتوب و محجوب
1) بدان که روزگاري بر مردم بیاید که حقّ در آن پنهان، و ) کنند، و این از ترس أهل ظلم و بغی نمایند. ص: 558
باطل ظاهر و مشهور گردد، و در آن زمان بهترین افراد بدیشان دشمنترین آنان میباشد، و وعده حقّ نزدیک شده و الحاد عظیم
گردد و فساد ظاهر شود، در یک چنین دورانی أهل ایمان گرفتار شوند، و زلزلههاي شدید رخ دهد، و از سر اضطراب نامهاي اشرار
را بر خود بندد، و تمام تلاش مؤمن حفظ خون خود از نزدیکترین افراد به خویش است، سپس خداوند فرج و گشایش خود را براي
اولیایش جاري، و صاحب أمر را بر دشمنان خود چیره و پیروز سازد. و امّا آیه: وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ، مراد از شاهد همان حجّت خدا
است که بر خلق اقامه میفرماید، و میفهماند که هیچ کس جز جانشین پیغمبر شایستگی خلافت او را ندارد، و تنها کسی میتواند
دنبالهرو پیغمبر باشد که مانند او مطهّر و پاك باشد، و دلیل آنکه حضرت حقّ جایگاه ولایت و امامت را متّسع نگردانید تا اگر
فردي یک وقتی اختیار کفر نمود او را نرسد که خود را مستحقّ قائم مقامی پیغمبر بداند، و جاي هیچ عذري براي یاور او در گناه و
ظلم نماند، چرا که خداوند افراد مبتلا به کفر را از دسترسی به مقام انبیاء و اولیاء بازداشته، و آن در خطاب به إبراهیم مشهود است
که: لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ، ص: 559 و مراد از ظالمین در این آیه مشرکینند، زیرا در آیهاي دیگر شرك را ظلم
خواند که: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ، و چون إبراهیم دریافت که عهد خداوند بر امامت به بتپرستان نمیرسد، گفت: وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ
أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ. ( 1) و این را بدان هر که أهل نفاق را بر راستگویان، و کافران را بر ابرار ترجیح دهد، به دروغی که بافته؛ گناهی
بزرگ مرتکب شده است، زیرا خداوند تفاوت میان أهل حقّ و باطل، پاك و ناپاك، و مؤمن و کافر را نیک بیان داشته، و دنبالهرو
پیغمبر- پس از او- تنها کسی است که از لحاظ صدق و عدل و طهارت و فضیلت؛ لایق منصب او میباشد. و امّا آن امانتی که ذکر
نمودي امري است که جایز بلکه واجب است که آن در انبیاء و اوصیاي ایشان باشد زیرا که خداوند تبارك و تعالی تنها این گروه
را رهبران خلق خود قرار داده و ایشان را حجّتهاي خویش در زمین مقرّر فرموده، پس توسّط سامريّ و جمع او و جماعت کفّاري که
صفحه 169 از 184
او را هنگام غیبت موسی علیه السّلام در عبادت گوساله یاري نمودند؛ اقتدا به محلّ موسی علیه السّلام از روي تمرّد و طغیان تمام
بود، و چون مفروض است که حمل این امانت جز سزاوار افراد طاهر و پاك از رجس و نجاست و عقیده نباشد ص:
560 پس سامريّ متحمّل وزر و خطیئت شده و تا آخر بار خطا و گناه هر که- از ستمکاران و طرفدارانشان- راه او را بپیماید بر
و هر کس سنّت حقّ و درستی را » : دوش خواهد کشید. و به همین جهت است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده
پایهگذاري نماید، پاداش آن براي همو است، و اجر هر که عمل بدان کند نیز تا روز قیامت براي او خواهد بود، و هر که سنّتگذار
و براي این ،« باطلی باشد، بار گناه آن بر دوش خود اوست، و گناه هر که مرتکب آن شود نیز تا روز قیامت بر دوش او خواهد بود
کلام نبويّ شاهدي از قرآن است که در قصّه جنایت قابیل بر برادرش آمده که: مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ
در این « إحیاء » و براي لغت ،«1» نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً
زیرا هدایت سبب حیات ،« کسی که فردي را هدایت نماید » : میباشد، یعنی « إهداء » موضع تأویل باطنی دارد که ظاهري نیست، و آن
ابد است، و هر که را که خداوند حیّ و زنده نام نهد هرگز نمرده است، هر آینه او را از سراي محنت و سختی به سراي عطا و
راحت انتقال میدهد. ( 1) و امّا آنچه در قرآن از صفت باري گاهی مخاطب به لفظ انفراد و گاهی به خطاب جمع واقع است، براي
این است که خداوند تبارك و تعالی همان گونه که خود را وصف فرموده ص: 561 نوري ازلی و قدیمی است که
چیزي مانند او نیست، دستخوش تغییر نشده، و هر چه اراده و اختیار کند عملی سازد، و هیچ کس قادر بر ردّ حکم و قضاي او
نیست، آفرینش او موجب ازدیاد در ملک و عزّت او نشود، و عدم ایجاد ایشان نیز هیچ نقصی را متوجّه او نمیسازد، و تنها اراده به
آفرینش نمود، تا قدرت خود را اظهار و سلطان خود را نمایان و براهین حکمت خود را ظاهر و آشکار سازد، پس آنچه در مشیّت
حقّ بود به هر وجه که خواست خلق فرمود و انجام برخی از کارها را بدست برگزیدگان امناي خود جاري گرداند، و فعل آنان
همان فعل حضرت حقّ است، همچنان که در قرآن است: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، و نیز آسمان و زمین را ظرف و جایگاهی
براي خلق خود قرار داد تا خبیث از طیّب را تمیز دهد، هر چند همه آن دو گروه در علم حضرت حقّ بود، و خواست تا آن را مثالی
براي اولیا و امناي خود قرار داده، و فضل منزلت اولیاي خود را به خلایق شناساند، و طاعتشان را مقرون به طاعت خود فرموده، و
حجّت را بر ایشان تمام نمود که نوعی ایشان را خطاب نماید که دلالت بر وحدانیّت و انفراد خود کند، و حاکی از این باشد که
حضرت حق را اولیایی است که احکام و افعال ایشان همان فعل اوست، ایشان بندگان محترم و بزرگواري هستند که هرگز پیش از
امر خدا کاري نخواهند کرد ص: 562 و هر چه کنند به فرمان او کنند، آن خداي که این جماعت را مؤیّد به روح
خود گردانید و خلق را بر اقتدار آنان بر علم غیب به تبعه آیه: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ عالم و
واقف فرمود، و ایشان همان نعیمی هستند که همه از آن پرسیده شوند، زیرا خداوند به سبب ایشان پیروانشان را مشمول نعمت خود
قرار داده است. ( 1) فرد زندیق پرسید: این حجّتها چه کسانند؟ فرمود: ایشان عبارتند از: رسول خدا، و جماعتی از اصفیا که خداوند
ایشان را مقرون به خود و رسول فرموده، و طاعتشان را همچون طاعت خود بر خلق مفروض و واجب ساخته، ایشان صاحبان امري
هستند که در حقّ ایشان فرموده: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، و نیز: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ
لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ. فرد زندیق پرسید: منظور از این امر چیست؟ حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: عبارت از آن چیزي است
که فرشتگان با آن از جانب حضرت حقّ نازل میگردند، در شبی که در آن هر امري با حکمت؛ معیّن و ممتاز گردد، الاحتجاج،
ج 1، ص: 563 از ایجاد و خلق و رزق و از اجل و عمل و از حیات و عمر و از موت جانداران و علم به غیب آسمانها و زمین و
معجزات و آیات که هیچ احدي را نسزد مگر خداي تعالی و اصفیاء و سفیران که میان خدا و خلق اللَّه باشند که ایشان وجه خدایند
که در قرآن ذکر نمود اشاره به همان اعیان است چنان که فرموده: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، ایشان بقیّۀ اللَّه میباشند، یعنی همان
مهديّ که در پایان و انقضاي این مهلت خواهد آمد، همو که زمین را پر از قسط و عدل کند همچنان که پر از ظلم و جور شده
صفحه 170 از 184
است. ( 1) و از آیات او: غیبت، و پنهان شدن هنگام اوج طغیان، و اظهار انتقام میباشد، و اگر این امري که برایت تعریف کردم تنها
فرشتگان » : مختصّ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بود خطاب دلالت بر فعل گذشته میکرد نه بر فعل آینده، و لفظ آیه این بود که
در آن شب هر امري » ،« فرشتگان نازل میگردند » : و نگفته بود ،« در آن شب هر امري با حکمت؛ معیّن و ممتاز شد » و ،« نازل شدند
و خداوند متعال براي روشن شدن مطلب در این آیه- در مورد اصفیا و اولیاي خود- فرموده: أَنْ ،« با حکمت؛ معیّن و ممتاز میگردد
فلانی در » : تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ، براي اینکه به خلایق قرب ایشان را بنمایاند، مگر تو خود نمیگویی
وقتی بخواهی میزان قرب او را به آن فرد بنمایانی؟ ص: 564 و هر آینه خداوند متعال این رموز- « کنار فلانی است
که جز او و انبیاء و حجّتهاي او در زمین از آن خبر ندارند- را در کتاب خود قرار داد زیرا از احداثی که مبدّلین در کتابش
مینمایند نیک آگاه بود که اسماي حجج او را سقط نموده و امّت را دچار اشتباه کنند تا ایشان را بر باطل یاري کنند، بدین خاطر
این رموز را در قرآن قرار داد، و دل و دیدهاشان را کور ساخت، تا آنکه این آیات و غیر اینها از خطاب؛ دلالت بر احداث این گروه
در آن کند، و خداوند أهل قرآن؛ که افراد وظیفهشناس و عالم به ظاهر و باطن آنند را از درختی قرار داد که اصل و ریشه آن
برقرار؛ و شاخه آن به آسمان- رفعت و سعادت- بر شود [درخت زیبایی که] به فرمان خدا همه اوقات میوههاي خوردنی و خوش
دهد، یعنی مانند این علم براي حاملانش همه اوقات بر دهد، و دشمنان آیات قرآن را أهل شجره ملعونهاي قرار داد که قصد داشتند
که نور خدا را به گفتار باطل خود خاموش سازند، پس خدا جز به کمال رسیدن نور خود را نخواست. ( 1) و اگر منافقان ملعون
دانسته بودند چه جزایی در ترك این آیات- که تأویلش را گفتم- برایشان مقرّر شده؛ همه را اسقاط میکردند، ولی حکم خداوند
متعال به ایجاب حجّت بر خلق امضاء شده، همان طور که فرموده: قُلْ فَلِلَّهِ ص: 565 الْحُجَّۀُ الْبالِغَۀُ، دیدگانشان را
پوشانده و بر دلهاشان پرده افکندیم تا بدان واقف نشوند، پس آن را به حال خود گذاشتند، و از تأکید فرد ملتبس به باطل محجوب
شدند، پس افراد سعادتمند بر آن واقف و آگاه؛ و اشقیاء از درك آن کور و گمراه گردیدند، و هر که را خداوند نور نبخشید
هرگز روشنی نیابد. ( 1) سپس خداوند متعال به جهت وسعت رحمت و رأفتش به خلق، و آگاهی از احداث أهل تبدیل در کتابش؛
کلام خود را به سه دسته تقسیم فرمود: به قسمتی از آن؛ عالم و جاهل واقفند، و قسمتی دیگر را جز آنان که برخوردار از ذهنی
مصفّا و حسّی لطیف و قدرت تمیزند؛ نمیدانند، همانها که خداوند براي اسلام شرح صدرشان عطا فرموده، و قسمتی دیگر را جز
خود خدا و والیان او و راسخان در علم نمیدانند، و هر آینه این کار را بدین خاطر انجام فرمود تا دیگر هیچ أهل باطلی که میراث
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از علم کتاب را غصب نموده مدّعی نشود، و اضطرار مجبورشان کند تا براي فهم مطلب نزد اولیاي
خدا روند؛ همانها که از طاعتشان از سر افتخار و افتراي بر خدا؛ استکبار نمودند؛ غاصبانی که به کثرت یاران خود مغرور شده و به
1) پس آنچه که جاهل و عالم از فضل رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در ) خدا و پیامبر عناد ورزیدند. ص: 566
قرآن بدان واقف است، همان کلام خداوند است که: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ و آیه: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُ َ ص لُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَ لُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً، و براي این آیه ظاهري است و باطنی، ظاهر همان فراز: صَ لُّوا عَلَیْهِ، و باطن آن فراز: وَ
سَلِّمُوا تَسْلِیماً میباشد، یعنی: به آنکه وصیّ و خلیفه خود بر شما قرار داد سلام کنید، و تسلیم فضل و عهود او باشند، و به تأویل اینها
که برایت گفتم جز افرادي با حسّی لطیف و ذهنی پاك و قدرت تمیز بالا خبر ندارند. و همچنین آیه: سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ، زیرا
سلام » خداوند پیامبر را بدان نام نهاد؛ آنجا که فرمود: یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، زیرا نیک باخبر بود که ایشان لفظ
را اسقاط میکردند همان طور که چیزهاي دیگر را انداختند، و پیوسته رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ایشان را « علی آل محمّد
مورد محبّت خود قرار داده و بخود نزدیک داشته و در کنار چپ و راست خود مینشانید، تا اینکه حضرت حقّ با آیات: وَ اهْجُرْهُمْ
هَجْراً جَمِیلًا و: فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّۀَ نَعِیمٍ کَلَّا إِنَّا
خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ، و نیز ص: 567 آیه: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فرمان به دوري و بعد ایشان صادر فرمود،
صفحه 171 از 184
بیآنکه نامی از آنان و پدران و مادرانشان ببرد. ( 1) و امّا آیه: کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ هر آینه این گونه نازل شد: کُلُّ شَیْءٍ
هالِکٌ إِلَّا دینه زیرا محال است که هر چیزي از او هلاك شود و وجه وي باقی بماند، خداوند بسی جلیل و اکرم و بزرگتر از این
کلام است، هر آینه همه چیز جز او هلاك شوند، مگر این آیه را ندیدهاي که فرموده: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو
الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ، پس میان خلق و وجه خود را جدایی انداخته است؟!. و امّا انکارت در آیه: وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی
فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ و اجراي عدل در میان افراد یتیم هیچ شباهتی به ازدواج با زنها ندارد، و تمام زنها نیز یتیم نیستند، و
از خطاب و قصص بیش از یک « نکاح زنها » و « فی الیتامی » این از همان موارد سقط شده توسّط منافقین در قرآن است، و میان فراز
و این و موارد مشابه آن از جمله موارد حادث از منافقین است که بر أهل نظر و تأمّل پوشیده نیست. و ،«1» سوم قرآن افتاده است
معطّلین و رهبران مذاهب مخالف اسلام این را موجب قدح قرآن یافتند ص: 568 که اگر من به شرح تمام موارد
سقط و تحریف و تبدیل در این امور بپردازم کار به طول انجامیده، و آنچه تقیّه مانع از بروز آن میشود از مناقب اولیاء و مثالب
مرحوم محقّق شیخ « آلاء الرّحمن » براي روشن شدن اموري که گذشت پیشنهاد میشود به کتب » : اعداء آشکار شود. مترجم گوید
1) و امّا آیه: وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَ هُمْ یَظْلِمُونَ، و خداوند ) .« بلاغی، و تفسیر المیزان؛ علّامه طباطبایی رحمه اللَّه مراجعه شود
تبارك و تعالی منزّه است از اینکه مورد ظلم واقع شود، و پروردگار والیان خود بر خلق را مقرون به خود ساخته، و به مردم جلالت
با بغض به اولیاي ما و یاري دشمنانشان بر « وَ ما ظَلَمُونا » قدر ایشان را شناسانده، و اینکه ظلم به ایشان ظلم به او است به این فراز که
آنان و فراز: وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ از این رو که نفس خود را از بهشت محروم ساخته و آتش ابدي را بر خود واجب نمودند.
و امّا آیه: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ، پس خداوند عزّ و جلّ تمام قوانین و آیات فرائض را در اوقات مختلف نازل فرمود، همان طور که
آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، و اگر میخواست در کمتر از یک چشم بر هم زدن هم خلق کند حتما آفریده بود، و لیکن
ربّ العالمین لحظه و ساعات و مدارات اوقات را مثالی براي والیان خود و اتمام حجّت بر مردم قرار داد، ص: 569
پس به اوّلین چیزي که مقیّدشان فرمود: اقرار به وحدانیّت و ربوبیّت و شهادت به اینکه معبودي جز اللَّه نیست بود، پس هنگامی که
بدان اقرار نمودند دنبالهاش اقرار به نبیّ خود و شهادت به رسالت او بود، وقتی اطاعت نمودند، نماز و روزه و حج را بر ایشان واجب
نمود، سپس زکات، صدقات و هر چه مانند آن بود از مال خراج و غنیمت را بر ایشان فرض نمود، پس منافقان گفتند: آیا براي
پروردگارت بعد از اینها که واجب کرد چیز دیگري مانده که فرض کند و تو آن را بگویی تا دلمان آرام گیرد تا اینکه چیز دیگري
باقی نمانده باشد؟ پس این آیه نازل شده که: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ، یعنی ولایت. ( 1) و این آیه را نازل فرمود که: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ
وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ، و میان امّت هیچ خلافی نیست که هیچ کس در آن وقت
به هنگام رکوع زکات نپرداخته جز یک مرد، و اگر نامش در قرآن برده میشد حتما مانند موارد دیگر از آن سقط میشد، و این و
امثالش از جمله رموزي است که ثبت آن را در کتاب برایت ذکر کردم، تا محرّفین به خطا افتند و آیه همان طور به دست تو و مانند
تو برسد، و در این هنگام خداوند فرمود: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِ یتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. الاحتجاج،
1) و امّا آیهاي که خطاب به پیغمبر فرماید: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَ ۀً لِلْعالَمِینَ، تو خود نیک میدانی که مخالفان ) ج 1، ص: 570
ایمان و مانندشان از کافران تا این اندازه بر کفر خود باقی ماندهاند، و اگر پیغمبر موجب رحمت بر ایشان بود همه هدایت شده و از
عذاب سعیر نجات یافته بودند، پس مراد خداوند تبارك و تعالی از آیه این است که: پیغمبر را سببی براي مهلت مردم این سرا مقرّر
فرموده، زیرا انبیاي پیش از او مبعوث به تصریح قول شده بودند نه تعریض و کنایه، پس پیغمبر نیز از ایشان بود، هنگامی که صداي
خود را به امر خداوند بلند کرد و قوم او پاسخش دادند هم خود و هم أهل دیارشان از سایر مردمان محفوظ و در امان ماندند، و
اگر مخالفت کرده بودند هم خود و هم أهل دیارشان مبتلا به همان آفتی میشدند که پیغمبر و عید آن را داده و ایشان را از حلول
و نزول آن به ساحتشان ترسانده بود، مانند خسف یا قذف یا رجف یا باد یا زلزله یا غیر از آن از اصناف عذابی که امّتهاي پیشین
صفحه 172 از 184
بدان هلاك شدند. و بیشکّ خداوند از نبیّ ما و اوصیاي حجج او در زمین همان صبري که انبیاي پیش از ایشان طاقت نیاورده
بودند را دریافته بود، به همین جهت آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله را مبعوث به تعریض و کنایه فرمود نه تصریح و آشکار، و آن
حضرت پیوسته اثبات حجّت بر امّت از روي تعریض میگردانید نه ص: 571 تصریح، چنان که به قول مبارك خود
او در نزد من منزلت هارون نسبت به موسی » : و نیز ،« هر که من مولاي اویم پس این فرد مولاي اوست » : در حقّ وصیّ خویش فرمود
و سخن بیمعنی از طبیعت و سرشت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدور است، ،« را داراست جز اینکه پس از من پیامبري نیست
پس باید افراد امّت توجّه به این نکته داشته باشند که وقتی مقام نبوّت و برادري هر دو در جناب هارون موجود است ولی در کسی
که پیامبر او را هم منزلت هارون ساخته موجود نیست، فقط میماند مسأله خلافت و جانشینی همان طور که موسی وي را خلیفه خود
در قوم قرار داد، آنجا که گفت: اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی، و اگر رسول خدا فرموده بود: امامت را جز از فلانی تبعیّت نکنید و إلّا بر شما
عذاب نازل خواهد شد، حتما عذاب نازل و باب مهلت و انتظار بسته میشد. ( 1) و نیز رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمان به بسته
شدن تمام دربها به مسجد داد جز باب او، سپس فرمود: این باز و بسته نمودن جز به فرمان حضرت حقّ نبود، و گفتند: دربهاي ما
افراد سنّ بالا را بستی و درب خانه کوچکترین فرد ما را ترك گفتی!. امّا مسأله کوچکی سنّ، خود خداوند متعال یوشع بن نون را با
اینکه هفت سال بیشتر نداشت کوچک نشمرده و به موسی فرمان داد که عهد وصیّت را با او نماید، و نیز حضرات یحیی و عیسی را
کوچک نشمرد وقتی عزائم و براهین حکمت خود را بدیشان سپرد، و هر آینه خداوند این کار را ص: 572 به لحاظ
علم به عاقبت امور انجام داد، که وصیّ او بعدها گمراه و کافر نخواهد شد. ( 1) و دیگر اینکه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله سوره
برائت را براي قرائت بر مردم مکّه به کسی داد که دریافته بود که امّت او را بر وصایتش انتخاب خواهند کرد، و زمانی که این
مأموریت ابتدا به غیر او واگذار شد دستور بازگشت داده و کار را به فرد اصلی سپرده و فرمود: بدرستی که خداوند عزّ و جلّ به من
وحی فرمود که این مأموریت را جز فردي همچون من انجام ندهد، و این دلیل بر خیانت کسی است که فکر کند امّت او را بر
وصیّش برگزید. سپس جماعتی شفاعت این فرد بازگشته از ابلاغ سوره برائت و رفیقش را نزد پیامبر نمودند که این دو را نزد عمرو
بن عاص- علم نفاق- در غزوه ذات السّلاسل فرستد عمرو نیز آن دو را نگهبان لشکر خود ساخت. و عاقبت کارشان را بجایی
رساند که حتّی هنگام وفات نیز آن دو را به خدمت- برده آزادشدهاش- اسامۀ بن زید فرستاده و امر فرمود که اطاعت او را نموده و
و این کلام را براي اتمام « به لشکر اسامه برسید » : گوش بفرمان او باشند، و آخرین چیزي که به امّت سفارش میفرمود این بود که
1) و اگر بخواهم تمام معایبی که بر غاصبین ) حجّت در انتخاب منافقین بر صادقین بسیار تکرار فرمود. ص: 573
خلافت پیامبر نقل شده را بگویم کار به درازا خواهد کشید، و اینکه اوّلین فرد از این گروه چون در خور مسئولیّت پذیرفته شده
نبوده و از تفسیر سؤالاتی که میشد بیخبر بود عاجزانه درخواست استعفاي از خلافت نمود و این همه حکایت از جهل او از آینده
داشت. سپس به ظلم خود ادامه داد و با این همه به جمع این گناه بزرگ راضی نشد تا اینکه خلافت را پس از خود به دیگري داد،
پس فرد بعد از او آمد، او سفیه الرّأي بود و احکامش مملوّ از قدح و طعن بود، و شمشیر براي آنکه صاحب او بود برداشت، و زنان
اسیري که اکثر آنان حامله بودند را به شوهران ردّ کرد، و با اینکه من او را از قتال أهل قبله نهی کردم منزجر و ممنوع نشده به من
گفت: تو با کافران مهربانی، و او در ستمی که به ایشان نموده بود به اسم کفر شایستهتر بود. و پیوسته در احکام سیّد الأنام خطا
بیعت أبو بکر لغزش و خطا بود و تنها خدا شرّ آن را مصون داشت، پس هر کس » : میکرد و همیشه بر آن تقصیر نموده و میگفت
و او پیش از آن آشکارا میگفت: اي کاش من یک حسنه ص: 574 از ،« به این روش دعوت نمود او را بکشید
حسنات او داشتم و آرزو میکرد که یک موي در سینه او میبود. و غیر این سخنان اقوال متناقض دیگري گفت که موجب تأکید
دلائل مدافعین اسلام بود. ( 1) و در باب امر شوري و تأکید او بر آن چندان مرتکب ظلم و الحاد و فریب و فساد شد تا اینکه ضرر و
زیان قصدش بر هیچ خردمندي پوشیده نماند. ولی افراد امّت دیگر در برابر کردار زشت سومی طاقت نیاورده و سریعا او را به
صفحه 173 از 184
هلاکت رساندند، پس میدان جنایتی که این گروه مرتکب شدند بر ظلم و کفر و نفاقشان توسعه یافته و قصد دستیازیدن به
استیلاء بر امّت را نمودند. و تمام این اعمال براي سپري شدن مهلتی بود که خداوند به ابلیس داده بود، تا اینکه زمان آنها به آخر
رسیده و بر کافران- به اتمام حجّت- وعده عذاب حتم و لازم گردیده و وعده- ثواب و عقاب- حقّ بسیار نزدیک شود، همان
وعدهاي که در قرآن بیان داشته که: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ
قَبْلِهِمْ، و این زمانی است که از اسلام جز اسمی و از قرآن جز رسمی باقی نماند، و صاحب الأمر ص: 575 به جهت
خیانتهاي آشکار غایب گردید، و کار فتنه و فساد دلها بجایی میرسد که نزدیکترین افراد به او دشمنترین افراد نسبت به آن جناب
خواهند شد. و در یک چنین هنگامهاي است که خداوند او را با لشکري غیبی یاري نموده و دین پیامبرش را بر دستان او بر همه
ادیان تسلّط و برتري میدهد هر چند مشرکان و کافران ناراضی و مخالف باشند. ( 1) و امّا در پاسخ به مواردي از قرآن که خطابهاي
نامناسبی نسبت به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از قبیل تهجین و آزار و لوم آن جناب دارد با اینکه خداوند آن حضرت را در
قرآن بر سایر انبیاء تفضیل و برتري داده، باري پروردگار متعال براي هر پیامبري یک دشمن از مشرکین قرار داده، همچنان که در
قرآن فرموده، و به جهت اینکه منزلت پیامبر ما نزد خداوند از همه انبیاء بالاتر بود به همین خاطر رنج و محنت آن رسول گرامی از
دشمنان شقیّ و منافق عظیم شد، آنان براي دفع نبوّت و تکذیب او از هیچ آزاري مضایقه نکرده و هر تصدیق و تأیید او را نقض
نمودند، و تمامی کفر و عناد و نفاق و الحاد دست به دست هم داده و با تمام تلاش سعی در ابطال دعوت و تغییر آیین و مخالفت
سنّت او کردند و با تمام کید و حیله دوستی وصیّ او را ملقّب به زشتترین القاب نموده و جوّي از وحشت و هراس و اعراض
ص: 576 و تحریک دشمنی به او ساختند، و قصد داشتند قرآن را تغییر داده و موارد فضل فضلا و کفر جماعت
کافر و ظالم و بیانصاف و مشرك را از آن ساقط کنند. ( 1) و خداوند به این کارشان واقف شده و فرمود: إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی
آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا، و: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ، و پس از وفات پیامبر قرآن را بصورت کامل و مشتمل بر تأویل و تنزیل و
محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ بدون هیچ افتادگی حرف الف و لامی حاضر نمودند، و هنگامی که بر آنچه خداوند از اسامی
أهل حقّ و باطل آشکار نموده بود واقف شدند و دریافتند اگر آن آشکار شود نقشههایشان بر باد خواهد رفت گفتند: آنچه نزد
ماست کافی بوده و نیازي به آن نداریم، و این مصداق آیه: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ میباشد.
سپس با ورود مسائل مشکلی که تأویل آن را نمیدانستند اجبارا براي برپایی پایههاي کفر خود اقدام به جمع و تألیف و تضمین آن
نمودند، و منادي ایشان فریاد زد که: هر که نزد او قسمتی از قرآن است آن را نزد ما آرد، و تألیف و نظم آن را به یکی از دشمنان
اولیاي خدا سپردند، ص: 577 و او نیز کتاب را بنا به اختیار آنان جمعآوري نمود، بطوري که هر اندیشمندي متوجّه
اختلال تمییز و افتراي آنها میشد، و موارد سود و زیان خود را ترك گفته و بر آنچه موجب تناکر و تنافر ایشان بود افزودند، و
خداوند خود نیک دانسته بود که این آشکار و مبیّن خواهد شد، پس فرمود: ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ، و بر أهل خرد و بینش؛ عیب و
سخن ناصوابشان همچو روز روشن شد. ( 1) و آزاري که از ناحیه جماعت ملحد متوجّه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شده بود در
آیه: وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً ظاهر و نمایان شد، خداوند براي پیامبرش تمام احداثی که پس از او در قرآن ظاهر
میسازند را در آیه: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَ خُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ
یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ به او یادآوري فرمود، یعنی: اي محمّد هیچ پیامبري نیست که از شدّت آنچه از نفاق قوم و عقوق دیده آرزوي
مفارقت از ایشان و انتقال به سراي اقامت را کند جز اینکه شیطان معرض به دشمنی او پس از فقدانش در کتابی که نازل نموده
القاي ذمّ و قدح و طعن او را مینماید، پس خداوند بنوعی آن را از قلوب أهل ایمان محو و نابود میکند که آن را نمیپذیرند و به
آن جز قلوب أهل نفاق و جاهل کس دیگري گوش نمیسپارد، ص: 578 و خداوند آیات خود را به گونهاي
تحکیم و استوار میسازد که دوستان و اولیاي خود را از گمراهی و دشمنی و پیروي أهل کفر و طغیان پاسداري و حمایت فرماید،
صفحه 174 از 184
همانها که خداوند رضا نداد که ایشان را مانند چهارپایان قرار دهد تا اینکه فرمود: بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا. ( 1) پس اي زندیق در این
حرفها خوب فکر و تأمّل کرده و به آن عمل کن، و این را بدان بیش از آنچه باید سؤال کنی پرسیدي، و من نیز به جهت کمبود
حاملان علم و قلّت مشتاقان در خواستش در تفسیر آنچه باید بگویم بسی اقتصار نمودم، و در همین مقدار کمی که برایت بیان
داشتم حجّتی بالغ براي أهل خرد میباشد. فرد زندیق پرسید: همین قدر مرا کافی است اي أمیر المؤمنین، و به جهت اینکه مرا از
کوري شرك و تاریکی دروغ و کذب رهانیدي؛ خدا جزاي خیرت دهد، و به پاداش اخروي مأجور گردي، که او بر هر چیزي قادر
و توانا است، و صلوات و سلام بسیار خداوند در أوّل و آخر بر نورهاي هدایت و أعلام مخلوقات: محمّد و آل او که أصحاب
دلالات واضحاتند.
[خطبه آن حضرت- علیه السلام- پس از بیعت]
138 - و از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: چون با أمیر المؤمنین علیه السّلام ( [خطبه آن حضرت- علیه السلام- پس از بیعت] ( 2
بر خلافت بیعت شد عمامه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر سر گذاشت و برده او را بتن نمود و نعل آن حضرت را به پا کرد
ص: 579 و شمشیرش را به کمر بسته و به منبر رفت و با تمکّن جلوس نمود و انگشتان در هم نمود و زیر شکم نهاد
و فرمود: اي گروه مردم از من پرسش کنید پیش از آنکه مرا نیابید، این سبد علم است و این شیره دهان رسول خدا است، اینست که
رسول خدا بخوبی در ناي من فرو ریخته از من بپرسید که علم اوّلین و آخرین نزد من است!!. بخدا سوگند اگر مسند برایم بیندازند
و بر آن نشینم به أهل تورات و أهل انجیل و أهل زبور و أهل قرآن به کتب آسمانی خود بگونهاي فتوي دهم که هر کدام از آن
و شما که شبانه ،« درست گفت علیّ، براستی شما را به همان فتوي داد که خداوند در من نازل فرموده » : کتب به زبان آمده و بگوید
روز قرآن میخوانید در میان شما کسی هست که بداند چه در آن نازل شده؟ و اگر بیش از یک آیه در قرآن نبود شما را تا روز
قیامت خبر میدادم به آنچه بود و باشد و خواهد بود، و آن اینست: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ- رعد 39 . سپس
فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که سوگند بخدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر مرا از هر آیهاي سؤال
کنید که در شب نازل شده یا روز، در شهر مکّه نازل شده یا در شهر مدینه فرو آمده، در سفر بر آن حضرت نازل یا در حضر،
ص: 580 ناسخ است یا منسوخ، محکم باشد یا متشابه، تأویلش باشد یا تنزیل آن به شما خبر دهم. ( 1) در اینجا
مردي برخاسته و گفت: اي امیر مؤمنان آیا خدایت را دیدهاي؟ پس آن حضرت همان گونه که قبلا گذشت به او پاسخ فرمود.
سپس آن حضرت تکرار فرمود که: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید!. پس یکنفر از پایین مجلس برخاسته و گفت: اي أمیر
مؤمنان، مرا به انجام عملی راهنمایی فرما که بخاطر آن خدا مرا از آتش رهانده و داخل بهشت فرماید!. فرمود: بشنو و بفهم و یقین
کن، دنیا بر سه رکن و پایه استوار است، به دانشمند سخنوري که به علم خود عمل کند، و به توانگري که به مال خود بر دینداران
بخل نورزد، و به درویش شکیبا، پس هنگامی که دانشمند علم خود را نهفته دارد و توانگر از مالش دریغ کند و فقیر صبر نکند؛
واي! صد واي! در یک چنین روزگاري نزدیک است که زمین پس از پذیرش ایمان به کفر سابق خود بازگردد!. اي سؤالکننده!
کثرت مساجد و جماعتی که تنشان با هم فراهم است و دلشان پراکنده تو را نفریبد، پس همانا مردمان سه قسمند: زاهد، و راغب، و
صابر. ص: 581 امّا زاهد نه براي دنیا شاد شود و نه بدان چه از دستش رود محزون گردد، و امّا فرد صابر به دل
آرزوي دنیا کند و اگر به چیزي از آن دست یافت رو گرداند براي اینکه بدانجامی آن را میداند، ولی فرد راغب به دنیا باك ندارد
که از حلالش بدست آرد یا حرام. عرض کرد: اي أمیر مؤمنان نشانه مؤمن در این زمان چیست؟ فرمود: به دوست خدا نگریسته و از
او تبعیّت کند، و به دشمن خدا نظر کرده و از او تبرّي و بیزاري جوید هر چند که او دوست و خویش او باشد. عرض کرد: بخدا
سوگند که راست گفتی اي أمیر مؤمنان! این را گفت و از دیده پنهان شد. حضرت فرمود: او برادرم خضر علیه السّلام بود!.
صفحه 175 از 184
[پاسخ آن حضرت- علیه السلام- به پرسشهاي ابن کوّاء]
139 - و از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: حضرت أمیر علیه السّلام ( [پاسخ آن حضرت- علیه السلام- به پرسشهاي ابن کوّاء] ( 1
بر منبر کوفه پس از حمد و ثناي الهی خطبهاي بدین شرح ایراد فرمود: اي مردم، از من بپرسید زیرا در اطراف و جوانب من علم
بسیار است. پس ابن کوّاء برخاسته و گفت: اي أمیر مؤمنان تفسیر وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً چیست؟ فرمود: بادها. پرسید: معنی فَالْحامِلاتِ
1) پرسید: فَالْجارِیاتِ یُسْراً چیست؟ فرمود: یعنی کشتیها. پرسید: ) وِقْراً چیست؟ فرمود: یعنی ابرها. ص: 582
فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً چیست؟ فرمود: فرشتگان. پرسید: اي أمیر المؤمنین، من برخی آیات قرآن را ناقض هم یافتهام. فرمود: مادرت در
عزایت باد! آیات کتاب خدا همهاش تصدیقکننده هم است، نه ناقض و ردّکننده هم! هر چه به خاطرت میآید بپرس! گفت: اي
أمیر المؤمنین، در آیهاي فرماید: بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ، و در دیگري فرموده: رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ و در جاي دیگر
فرموده: قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ؟! فرمود: مادرت در عزایت باد! اي ابن کوّاء، این مشرق است، این هم مغرب، و امّا آیه رَبُّ
الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ به تحقیق که مشرق زمستان بر حدّي و مشرق تابستان نیز بر حدّي است، آیا این را از دوري و نزدیکی
شمس در نمییابی؟ و امّا آیه: بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ آن سیصد و شصت برج دارد، هر روز در برجی حاضر و از برجی دیگر
1) گفت: اي أمیر المؤمنین، ) غایب میشود، و فقط در سال دیگر در همان روز به همان برج باز میگردد. ص: 583
فاصله جاي پاي شما تا عرش پروردگار چقدر است؟ فرمود: مادرت در عزایت باد! براي آموختن سؤال کن نه عناد و لجاج، فاصله
از جاي پاي من تا عرش پروردگارم گفتن لا إله إلّا اللَّه از روي اخلاص است. گفت: اي أمیر المؤمنین، گفتن لا إله إلّا اللَّه چه ثواب
و پاداشی دارد؟ فرمود: هر که از سر اخلاص لا إله إلّا اللَّه بگوید تمام گناهانش همچون پاك شدن حرفی سیاه از تصویري سفید
در بهاي آسمان و صفوف فرشتگان از هم باز شوند تا آنجا که « لا إله إلّا اللَّه » : محو شود، و اگر براي بار دوم مخلصانه بگوید
را « لا إله إلّا اللَّه » گروهی از فرشتگان به جماعت دیگر گوید: براي عظمت خدا خشوع کنید، و اگر سوم بار از روي اخلاص کلمه
آرام گیر، که به عزّت و جلالم قسم » : بر زبان جاري سازد زیر عرش از حرکت باز ایستاده و مخاطب خداوند جلیل واقع شده که
سپس این آیه را تلاوت کرد: إِلَیْهِ یَصْ عَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ- فاطر ،« گویندهات را در هر حالی که باشد میآمرزم
، 10 ، یعنی وقتی کردارش صالح باشد قول و کلامش بالا رود. پرسید: اي أمیر المؤمنین قوس قزح چیست؟ الاحتجاج، ج 1 :(35)
و آن هر « قوس اللَّه » : زیرا قزح نام شیطان است، بلکه بگو « قوس قزح » : 1) فرمود: مادرت در عزایت باد! اي ابن کوّاء مگو ) ص: 584
گاه ظاهر گردد ارزانی و فراوانی بسیار آشکار گردد. گفت: مجرّهاي که در آسمان است چیست؟ فرمود: آن کهکشان است، و آن
موجب امان أهل زمین از غرق شدن میباشد، و از همان بود که خداوند قوم نوح را به آبی سیلآسا غرق نمود. پرسید: اي أمیر
المؤمنین، سیاهی که در قمر ظاهر است چیست؟ فرمود: اللَّه أکبر، اللَّه أکبر، اللَّه أکبر، مردي کور از پرسشی کور سؤال میکند! مگر
. این آیه را نشنیدهاي که خداوند میفرماید: وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَۀَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَۀَ النَّهارِ مُبْصِ رَةً- إسراء: 12
پرسید: اي أمیر المؤمنین، مرا خبر ده از أصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله؟ فرمود: از کدامیک از ایشان میپرسی؟ گفت: اي
هیچ » : 1) فرمود: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که میفرمود ) أمیر المؤمنین، از أبو ذرّ غفاريّ. ص: 585
پرسید: اي أمیر المؤمنین، سلمان فارسیّ چگونه بود؟ فرمود: بهبه! سلمان از ما أهل .« احدي از أبو ذرّ در قول و فعل راستگوتر نیست
بیت است، او کسی همچون لقمان حکیم بود که علم اوّل و آخر را میدانست. پرسید: اي أمیر المؤمنین، حذیفۀ بن یمانیّ چگونه
بود؟ فرمود: او کسی بود که به نامهاي منافقین آگاه بود، اگر سؤالات حدود الهی را از او بپرسید او را بر تمام آنها عالم و دانا
مییابید. پرسید: اي أمیر المؤمنین، عمّار بن یاسر چگونه بود. فرمود: او فردي بود که خداوند گوشت و خونش را از تماسّ آتش
حرام فرمود. پرسید: اي أمیر المؤمنین، از خودت برایم بفرمایید؟ فرمود: من این گونهام که چون سؤال کنی پاسخ گویم و چون
صفحه 176 از 184
1) پرسید: اي أمیر المؤمنین، تفسیر آیه: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا- ) ساکت شوي من شروع میکنم. ص: 586
کهف: 103 تا آخر چیست؟ فرمود: منظور کافران أهل کتاب؛ یهود و نصاري است، آنان ابتدا بر حقّ بودند پس در دین خود بدعت
نهادند در حالی که میپنداشتند که کاري نیک انجام میدهند. سپس آن حضرت از منبر پایین آمده و دست مبارك خود را بر
دوش ابن کوّاء زده و فرمود: اي ابن کوّاء تو از أهل نهروان و خوارج دور نیستی!. عرض کرد: اي أمیر المؤمنین، من اراده جز تو را
نمیکنم و جز تو را نمیخواهم. اصبغ بن نباته گوید: ما ابن کوّاء را در روز نهروان دیدیم، به او گفتند: مادرت در عزایت باد!
دیروز آن همه پرسش از أمیر المؤمنین کردي، و امروز با او میجنگی؟! در همین حال یکی مردي را دیدیم که بدو حمله برده و با
140 - و از امام صادق از آباء گرامش از حضرت علیّ علیهم السّلام نقل است که فرمود: از من ( یک طعن هلاکش ساخت. ( 2
پیرامون آیات قرآن سؤال کنید، که بخدا قسم هیچ آیهاي از آن در شب و در روز، و نه در مسیر ص: 587 و نه در
شهر نازل نشد جز اینکه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آن را بر من تلاوت فرموده و از تأویلش باخبرم ساخت. پس ابن کوّاء
برخاسته و گفت: اي أمیر المؤمنین، آن آیاتی که در غیاب شما بر آن حضرت نازل میشد چگونه بود؟ فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله را رسم بر این بود که در یک چنین حالتی وقتی از راه میرسیدم آن را بر من قرائت نموده و میفرمود: اي علیّ خداوند
141 - در تاریخ ( متعال این آیات را در غیابت بر من نازل فرمود که تأویلش این است، و تنزیل و تأویل آن را به من میآموخت. ( 1
آمده است که حضرت أمیر علیه السّلام در حال ایراد خطبهاي فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که بخدا قسم اگر از هر
فتنهاي که موجب گمراهی صد تن و هدایت صد تن باشد بپرسید من شما را از ناعق و سائق (عامل و محرّك) آن تا روز قیامت
مطّلع میگردانم. در اینجا فردي برخاسته و گفت: اي أمیر المؤمنین، سر و ریش من چند طاق مو دارد؟ فرمود: بخدا قسم که خلیلم
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مرا از این کلامت باخبر ساخته، ص: 588 و بیشک بر سر طاق موي سر تو فرشتهاي
است که تو را لعن میکند، و بر هر طاق موي ریش تو نیز شیطانی است که تو را تحریک کرده و تکان میدهد، و این را بدان که
در خانه تو برهاي است که فرزند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را بقتل میرساند، این مصداق همانی است که به تو خبر دادم، و
اگر این پرسش تو برهان مشکلی نداشت به تو پاسخ میدادم، ولی نشانه و آیت آن همان است که تو را از لعن تو و بره ملعونت
خبردار نمودم. و فرزند آن فرد سائل آن وقت کودکی بود که بر روي دست راه میرفت، پس هنگامی که ماجراي امام حسین علیه
و همان شد که أمیر المؤمنین علیه السّلام پیشبینی کرده بود. ،«1» السّلام پیش آمد، متولّی قتل او شد
احتجاج